خوردن شيريني و ريختن مقادير متنابهي از آن در ماشيني كه تازه كارواش رفته (اونهم بعد از چند ماه!) خيلي لذتبخشه! فقط قبلا ار عدم خشونت پدر و مادرتان مطمئن شويد
ما در شمال! هر كاري دلمان خواست كرديم. روزي چندبار خونه عمو تيساپه و خاله سمانه مهربون و صبور رو منفجر ميكردم و خاله سمانه با صبوري تمام از اول مرتب ميكرد.
البته منم بهش در تميز كردن خونه كمك ميكردم!
آخر شب هم خسته از كار روزانه يه گوشهاي بيهوش مي افتادم!
من دختر عمه جونم رو خيلي دوست دارم و هر كاري اون انجام بده منم ميخوام همن كار رو انجام بدم. راستش رو بخواين من راه رفتن رو از بهار بانو ياد گرفتم! آخه اون همش ميدويد و من اگه ميخواستم چهاردست و پا دنبالش برم نميتونستم پا به پاش شيطوني كنم، بنابراين ناچار شدم كه منم دنبالش بدوم. اين عكسها هم نمادي است از آخرين آموختههاي بنده از بهار بانو
منم اولش فكر نميكردم كه بشه با يه موز مامان رو يك ساعت سر كار گذاشت، ولي بعد فهميدم اگه موز رو با دقت روي يه پادري و زمين بمالي و بعد با شستت خوب فشارش بدي كه حسابي به خوردش بره، مامان حداقل براي يك ساعت مشغول و سرگرم ميشه، ميگين نه، امتحان كنين
ابتدا از مادر خود بخواهيد كه آنها را بصورت يك ديواره بلند به هم متصل نمايد. سپس قطعه ساخته شده را به سمت دهان برده و مزه آن را بچشيد. در مرحله بعد سريعا و طي چند حركت ناجوانمردانه آن را متلاشي نماييد و با نگاه از مادر خود بخواهيد كه ديواره بعدي را بسازد! نگران نباشيد، او چارهاي جز اطاعت فرمان ندارد.