Wednesday, October 29, 2008

من و بهار جونم

من دختر عمه جونم رو خيلي دوست دارم و هر كاري اون انجام بده منم ميخوام همن كار رو انجام بدم. راستش رو بخواين من راه رفتن رو از بهار بانو ياد گرفتم! آخه اون همش ميدويد و من اگه ميخواستم چهاردست و پا دنبالش برم نميتونستم پا به پاش شيطوني كنم، بنابراين ناچار شدم كه منم دنبالش بدوم.
اين عكسها هم نمادي است از آخرين آموخته‌هاي بنده از بهار بانو




1 comment:

Anonymous said...

che dasteh golaaee, bah bah :)

khale mani