Tuesday, September 29, 2009

اینا از عکس های تولدم جا مونده بود




داغ و تازه بلافاصله بعد از حمام _آب بایی



خواکی خورون

نمی دونم چرا هر وقت من بهار جونم رو صدا میکنم، عصبانی میشه! من صداش میکنم بهار ولی اون فکر میکنه من بهش گفت آیا!!!!!!!!!!!!!!!! عصبانی میشه وداد میزنه : من آیدا نیستم، بهارم
(بهار به زبان سامی میشود آیا!)


تماشای کارتون دوست داشتنی "داش سیاه" از فاصله چند میلیمتری


Saturday, September 26, 2009

آخه بچه جون! خدا زمین صاف رو ازت گرفته؟ باید بری لای تشکچه های مبل بایستی؟

زیبای خفته

بابایی جونم! عجله نکن! 16 سال دیگه هم قد میشیم

اینم عکسهای جشن دوم ومن.

خاله مریم جونم مرسی که برام دوباره کیک خریدی



من و فامیلام

مامان بزرگم تو جشن تولدم خیلی زحمت کشید. دستت درد نکنه مامان بزرگ

من و بابابزرگم و عمو کیومرث و کادوی عمو کیومرث

سی ام شهریور زادروز تولد یگانه ولیعهد خاندان کاشانی

از آنجایی که بنده شخصیت بسیار مهمی میباشم، امسال دو جشن تولد برایم برگزار گردید. یکی با حضور دوستان و یکی با حضور اهل فامیل. این عکس ها مربوط به جشن دوستانه است