Friday, February 29, 2008

در حمام

بابا بزرگ مهربون که اینقدر من رو میبری حمام میشه برام یک تشت بزرگ تر بخری اخه من دیگه برای تشتم بزرگ شدم

ترس و لذت

مامان سوژه

مامان سارا دستت دردر نکنه بچه به این خوبی و ماهی برامون آوردی که به هممون اینقدر شادی و لذت میده


سام و ماکان

ایشون هم میخوان مطالعه کنند

واااااااااای

وای چه حالی میده این پسر خواستنی آدم در بغل کنه. منم میخواااااام. خاله قربون اون هیکلت بره با اون دستات




Thursday, February 28, 2008

ما رو نزنی خاله
ما این رو میگذاریم به حساب بوس فرستادن برای خاله نواز

Monday, February 18, 2008

هفت کوتوله

هفتمیش داره عکس میگیره
سام عزیز خیلی ممنون که اصلن اخم و تخم و گریه نکردی و آبرومون رو نبردی


خاله بمیرم که اصلن برات اسباب بازی نمی خرن

سینه خیز

سام عزیزم امیدوارم که همیشه اینقدر مصممم به سمت هدف هات حرکت کنی درست مثل مامان بابات


من از این خرسه می ترسم

آخیش! راحت شدم
یکمی بهتر شد
اینو پیش من نذارین
این خرسه خیلی ترسناکه

زیبای خفته

شنیدین میگن فلانی مثل یک بچه خوابیده بود... منظورشون اینه

Saturday, February 16, 2008

کلاه به سر

خاله چی ناراحتت کرده عزیزم


خسته در حمام



پاهای نو

بقول خاله مانی پاهای نو ئش رو ببین
نیفتی خاله


سام و دایی ماکان

سام با خاله فشنش

زبل خان

زبل خان اینجا...زبل خان اونجا...زبل خان همه جا
خاله از سر و کول مردم بیا پایین
خاله قربان اون دستات بره