Monday, April 13, 2009

دوست

دوست داري با دوست من كه مامانش دوست مامانمه، باباش دوست بابامه، دوست بشي؟
اين ترانه بانو كه مي‌بينيد تنها فرزند حاج فريبرز خان كبير و مهرنوش‌السلطنه مي‌باشد كه پس از دوستي چندين و چند ساله والدينمان با يكديگر، حالا ديگه نوبت دوستي ماست
اميدوارم وقتي بزرگ شديم هم عمو فريبرز بذاره به همين راحتي كنار هم بشينيم و رگ غيرت تركيش نزنه بيرون

عجب درخت جالبي! مامانم ياد كارتون دكتر ارنست افتاد

تو رو خدا ژست رو حال مي‌كنين؟

هر چيزي ميتونه بالقوه وسيله بازي من باشه

1- سه چرخه مردم

2- چوب و گل و گياه

3- صندلي پيك نيك

4- درپوش راه آب آشپزخانه

از مسافرات كه برگشتيم، عروسك‌هام مخصوصا شرك دلشون برام تنگ شده بود

مراسم پرش بر روي تشك تخت



!بين‌ القرمزين

شيطنت و آب بازي

!من وقتي آبخخخخخ (تلفظ جديد كلمه آب!) مي‌بينم، خون جلوي چشمام رو مي‌گيره و ديگه هيچكي جلودارم نيست

سام همه كاره

من مجورم همه كاراي شخصيمو خودم انجام بدم! خودم عكس بگيرم، خودم كانال تلويزيون رو عوض كنم، فقط مونده خودم پوشك خودم رو عوض كنم و براي خودم شير بريزم!
!سام عكاس‌باشي

نقاشي بر روي شن‌هاي ساحل

من و آيدا جون

ببينين! وقتي ميگم اين آيدا جون هي مثل مامانا موظب آدم كه شيطوني و خرابكاري نكنه، شما باور نميكنين! ببينين چطوري داره برام خط و نشون مي‌كشه!

نغمه، همبازي خوب من

اين بانوي جوان كه ميبينيد، نغمه نام دارد كه دختر عمو زاي مادر اينجانب مي‌باشد. وي پايه هرگونه بازي، فعاليت، شيطنت و خرابكاري مي‌باشد. مرطبتين وي داراي محدوده سني مشخصي نبوده و علاقمندانش از كودكان تازه متولد شده تا پيرمرد 80 ساله متغير مي‌باشند. خداوند او را حفظ نموده و به راه راست هدايت فرمايد

نيمه شب در ساحل دريا

Saturday, April 4, 2009

بدون شرح

من و مامان بزرگ و بابا بزرگم

الف- بابلسر

ما اولش با عمه شهلا و عمو بهرام و خانوداشون رفتيم بابلسر. عمه شهلا دستتون درد نكنه، به ما خيلي خوش گذشت و شما خيلي زحمت كشيدين
در اونجا من با آرين و نغمه و الهام جون كلييييييييييييييييييي بازي كردم ولي هي حال اين آيدا جون بيچاره رو مي‌گرفتم! آخه نميذاشت من شيطوني كنم و همش مواظب بود من بلايي سر خودم نيارم. بابا جان بچه بايد خرابكاري كنه و سر و دستش رو بشكنه، مگه نه؟

من و آيدا جون
من و آرين خوابالو

سال نو مبارك

سلام
سال نو همگي مبارك
راستش ما امسال بازم ماركوپولو شديم و كلي مسافرت رفتيم. ولي نمي‌دونم چرا جاهايي كه رفتيم چرا هيچكس سفره هفت سين ننداخته بود تا لااقل ما باهاش يه عكس بگيريم بگيم بابا جان عيده ها
ولي خوب به هر حال، دلتون شاد، لبتون خندون و جيبتون پر پول باد