ما اولش با عمه شهلا و عمو بهرام و خانوداشون رفتيم بابلسر. عمه شهلا دستتون درد نكنه، به ما خيلي خوش گذشت و شما خيلي زحمت كشيدين
در اونجا من با آرين و نغمه و الهام جون كلييييييييييييييييييي بازي كردم ولي هي حال اين آيدا جون بيچاره رو ميگرفتم! آخه نميذاشت من شيطوني كنم و همش مواظب بود من بلايي سر خودم نيارم. بابا جان بچه بايد خرابكاري كنه و سر و دستش رو بشكنه، مگه نه؟
من و آيدا جون
در اونجا من با آرين و نغمه و الهام جون كلييييييييييييييييييي بازي كردم ولي هي حال اين آيدا جون بيچاره رو ميگرفتم! آخه نميذاشت من شيطوني كنم و همش مواظب بود من بلايي سر خودم نيارم. بابا جان بچه بايد خرابكاري كنه و سر و دستش رو بشكنه، مگه نه؟
من و آيدا جون
No comments:
Post a Comment