ببینید چقدر نگاهام و فرم دهنم نسبت به روز اول تغییر کرده
Wednesday, October 31, 2007
اولین حمام در وان
چهل روزگی
Monday, October 29, 2007
Saturday, October 27, 2007
Thursday, October 25, 2007
شبیه بابا می شویم
Sunday, October 21, 2007
اولین مهمانی
امروز برای اولین بار رفتیم مهمانی خونه عمو بهرام اینا کرج ! دست عمو ابراهیم درد نکنه که اومد دنبالمون. از نغمه و الهه جون هم تشکر می کنیم که شب تا صبح من رو بغل کردند تا مامان بخوابه. از خاله الهام هم یک تشکر مخصوص داریم که غذا درست کرد و پذیرائی کرد
این عکس رو هم عمو ابراهیم از توی ماشینش ازم گرفته . این دستم نمیدونم اونجا چه میکنه
این عکس رو هم عمو ابراهیم از توی ماشینش ازم گرفته . این دستم نمیدونم اونجا چه میکنه
Friday, October 19, 2007
Thursday, October 18, 2007
Babaee e man!!
آخه من موندم شما که نميتوني دوري منو تحمل کني
و تقريبا گريه ات گرفته رفتي عسلويه چه بکني آخه؟
و تقريبا گريه ات گرفته رفتي عسلويه چه بکني آخه؟
Wednesday, October 17, 2007
شباهت من و مامان
نمی دونم جرا هروقت گریه میکنم شبیه مامانم میشم. نه اینکه فکر کنید مامانم گریه اوئه ها. تازه از وقتی من به دنیا اومدم خیلی هم خوش اخلاق شده
نارنجی
سالها پیش یک روزی بابا بزرگم رفته بود ماموریت تهران. اون موقع بازار "مدرسه موش ها" خیلی داغ بود. بابا بزرگ یک عروسک کپل برای خاله نواز آورد آخه اون موقع خالم کپلی بودـ یک دونه نارنجی هم برای مامان سارا.اون موقع مامانم شش سالش بود. امروز مامانم برای دومین بار یک عروسک نارنجی کادوگرفته است
چقدر ناخن ها و دستام شبیه بابا علی شده. بابا علی خدا کنه منم مثل شما خوش تیپ شم
چقدر ناخن ها و دستام شبیه بابا علی شده. بابا علی خدا کنه منم مثل شما خوش تیپ شم
Subscribe to:
Posts (Atom)