در شروع جهل روزگی محل حمام من از زیر شیر دستشویی به یک وان خوشگل که به تازگی کادو گرفتم منتقل شد. از صورتم پیداست که چقدر بهم خوش گذشت. کلی لذت بردم و اصلن گریه نکردم
مامانم فکر میکنه که از وقتی چهل روزم شده بهتر می خوابم. یعنی عوض اینکه شب ها دو ساعت یک بار بیدار شم سه ساعت یک بار بیدار می شم. لبهای شیریش رو توی عکس زیر ببینید. راستی این لباس هم مال خاله نواز بوده
امروز برای اولین بار رفتیم مهمانی خونه عمو بهرام اینا کرج ! دست عمو ابراهیم درد نکنه که اومد دنبالمون. از نغمه و الهه جون هم تشکر می کنیم که شب تا صبح من رو بغل کردند تا مامان بخوابه. از خاله الهام هم یک تشکر مخصوص داریم که غذا درست کرد و پذیرائی کرد
این عکس رو هم عمو ابراهیم از توی ماشینش ازم گرفته . این دستم نمیدونم اونجا چه میکنه
دست عمه شایسته جون (مامان بهار خوشگله) درد نکنه که این لباس های راحتی رو برام خرید. آخه این چه وضعی هست که عمه و خالم هروقت بخوان نمی تونند من رو ببینند. کاشکی اینقدر راهمون دور نبود
سالها پیش یک روزی بابا بزرگم رفته بود ماموریت تهران. اون موقع بازار "مدرسه موش ها" خیلی داغ بود. بابا بزرگ یک عروسک کپل برای خاله نواز آورد آخه اون موقع خالم کپلی بودـ یک دونه نارنجی هم برای مامان سارا.اون موقع مامانم شش سالش بود. امروز مامانم برای دومین بار یک عروسک نارنجی کادوگرفته است
چقدر ناخن ها و دستام شبیه بابا علی شده. بابا علی خدا کنه منم مثل شما خوش تیپ شم