Sunday, March 1, 2009

ما رفتيم اهواز

در اهواز ما تا توانستيم آتش سوزانديم و شيطنت كرديم. خاله زهرا صبور و خاله پروين مهربان هم حتي يكبار به ما نگفتن "بچه بشين"! لذا ما هم از هيچ خرابكاري -حتي پايين آوردن پرده منزل ايشان (البته با همكاري دانيال خان)- فروگذار نكرديم. خداوند ايشان را صبر جزيل و پاداش نيكو عطا فرمايد

دانيال خان مذكور
خاله زهرا صبور كه تقريبا مادر دوم اكثر بچه‌هاي فاميل به حساب مي‌آيد
!ما كه خودمون حياط نداريم! حيات داريم! ولي حياط داشتن هم چيز خوبيه‌ها
اينم يكي ديگر از دوستان اهوازي من، علي نصيرزاده
و بقيه دوستان- از راست به چپ: سام- كيانا- علي- كيميا
اينم بهراد خان بهرامي هستش (پسر خاله مانا) كه 11 ماه از بنده بزرگتره، ولي هزار ماشاا... خيلي قشنگ و كامل صحبت مي‌كنه
يه دوست خوشگل ديگه هم پيدا كردم به نام روشان، مامان خانم اونقدر سرگرم صحبت با مامانش، خاله آذرخش شد كهيادش رفت از اون عكس خوشگل بگيره، حيف شد، فقط اين عكس رو ازش دارم
وضعيت من پس از يك روز پر تلاش در اهواز

No comments: