Tuesday, March 10, 2009
بازم ما رفتيم اراك
شانزدهم اسفند ماه اولين سالروز فوت مادر جون (مامان بزرگ بابام) بودش كه من با مامان و بابام رفتيم اراك. وقتي ميريم اراك من كلي با بهار جونم و عمومحمد بازي ميكنم و تنهاييم در تهران رو جبران ميكنم. يكي از بهترين اسباببازيهاي من و بهار، ترد ميل عموجون هستش
اه! دستت رو بردار بذار ببوسمت خانم خوشگله
اينم رخسار بنده بعد از شيطنتهاي متعدد در راه برگشت از اراك
Sunday, March 1, 2009
روشهاي استفاده غيره از شيشه شير
ما رفتيم اهواز
در اهواز ما تا توانستيم آتش سوزانديم و شيطنت كرديم. خاله زهرا صبور و خاله پروين مهربان هم حتي يكبار به ما نگفتن "بچه بشين"! لذا ما هم از هيچ خرابكاري -حتي پايين آوردن پرده منزل ايشان (البته با همكاري دانيال خان)- فروگذار نكرديم. خداوند ايشان را صبر جزيل و پاداش نيكو عطا فرمايد
!ما كه خودمون حياط نداريم! حيات داريم! ولي حياط داشتن هم چيز خوبيهها
اينم يكي ديگر از دوستان اهوازي من، علي نصيرزاده
و بقيه دوستان- از راست به چپ: سام- كيانا- علي- كيميا
اينم بهراد خان بهرامي هستش (پسر خاله مانا) كه 11 ماه از بنده بزرگتره، ولي هزار ماشاا... خيلي قشنگ و كامل صحبت ميكنه
يه دوست خوشگل ديگه هم پيدا كردم به نام روشان، مامان خانم اونقدر سرگرم صحبت با مامانش، خاله آذرخش شد كهيادش رفت از اون عكس خوشگل بگيره، حيف شد، فقط اين عكس رو ازش دارم
وضعيت من پس از يك روز پر تلاش در اهواز
و بقيه دوستان- از راست به چپ: سام- كيانا- علي- كيميا
اينم بهراد خان بهرامي هستش (پسر خاله مانا) كه 11 ماه از بنده بزرگتره، ولي هزار ماشاا... خيلي قشنگ و كامل صحبت ميكنه
يه دوست خوشگل ديگه هم پيدا كردم به نام روشان، مامان خانم اونقدر سرگرم صحبت با مامانش، خاله آذرخش شد كهيادش رفت از اون عكس خوشگل بگيره، حيف شد، فقط اين عكس رو ازش دارم
وضعيت من پس از يك روز پر تلاش در اهواز
!مثلاً اومديم مهموني خونه دايي مجيد
Subscribe to:
Posts (Atom)