قصه از اونجا شروع شد كه خاله شوكت عزيز و مهربونم براي سرگرم كردن من، ني ني نوه عزيزش درسا جون رو براي من آورد
براي من اين ني ني خيلي جالب بود و فكر ميكردم كه يه بچه واقعيه! آخه اون درست مثل خود من بود، نگاه كنين مثل من دست و پا و پوشك داره
من و ني ني خيلي همديگه رو دوست داريم . من دست ميندازم گردنش
و با هم ميخنديم
براي من اين ني ني خيلي جالب بود و فكر ميكردم كه يه بچه واقعيه! آخه اون درست مثل خود من بود، نگاه كنين مثل من دست و پا و پوشك داره
من و ني ني خيلي همديگه رو دوست داريم . من دست ميندازم گردنش
و با هم ميخنديم
2 comments:
مامان خانومی دیگه چجوری بهتون بگم که من احتیاج به همبازی دارم؛ یاالله دیگه...
خاله آوا همبازي لزوما نبايد خواهر برادر آدم باشه، ميتونه بچه فاميل هم باشه! خودت يالا ديگه!
Post a Comment