Sunday, March 9, 2008

سام نگو یه دست گل

انگار همین دیروز بود که این کتاب رو برای ماکان میخوندیم. جقدر هم باهوش و خواستنی بود. امروز برای سام میخوانیمش.



من قصه گوش میکنم. خیلی با دقت.....
ژست پاهایت دیوانه ام میکند. باز هم تصور میکنم که به سفتی در آغوشت کشیدهام و می بوسمت. نمیدانم ایندفعه که میبینمت کی خواهد بود اما دلم خیلی برایت تنگ شده عزیز دل خالهههههههههه

No comments: