اينجا توي بغل عمو احسانم عمو احسان نميدونه که من خيلي باهاش حال ميکنم آخه رفيق بابامه قراره بعدنا که بابام از عسلويه اومد و منم بزرگتر شدم سه تایی با هم دور از چشم مامانی بریم زوووووووو
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ
No comments:
Post a Comment